سراسر عشق

کلبه مهربانی ومحبت اشعار حرف دل

سراسر عشق

کلبه مهربانی ومحبت اشعار حرف دل

اخرین منجی

زمین در انتظار توست 

خدایا

خداوندا لبخندی جز لبخند تو نمی خواهم  

نگاهی جز نگاه تو نمی خواهم 

اشکی جز برای تو نمی ریزم  

خداوندانگاه مردم را نمی خواهم  

که گاه در نگاهشان پری هستم و گاه روباه 

خدایا تو بزرگترین وبخشنده ترین دوست روی زمینی

پرنــــــــــده دلـــــــــــــــــــم

به باد گفتم برو به باران گفتم نباربه خورشید گفتم بتاب

که پرنده دلم خیال پرواز دارد

برو .برو.اسوده خاطر باش

که جایت تا ابــــــــــــد

در دلم خـــــا        لیــــــــــــــــــــــــــــــست

عشق خورشید

هنوز نرنجیدی خورشید

نرنجیدی از زمین

با این همه بی مهری هنوزلبخند عشق بر لبانت هست

دریاها و ابرهاو  کوهها به خدمتت در امدند

تا قطرات عشقت را به زمین برسانی

وبا پرتو پر مهرت سبز کنی فرش زمین را

اما گویی کسی عشقت را نمی فهمد

چرا رهایشان نمی کنی چرا؟...

به خدا اگه هرکی جای خالق اسمان زمین بود تا حالا یا ما رو رها کرده بود  یا نابودمون کرده بود اماهیچ وقت محبتش رو از ما دریغ نمی کنه اما ما انگار در تاریکیه مطلق قرار داریم پچشمامون هیچی رو نمی بینه!!!

ماهیگیر

لعنت به تو ای ماهیگیر

که یکی با قلاب و دگر با تور

گویی: که عاشقم و عشق در اختیارم 

عشق کو.....

فقط یک لحظه وبعد افسوس

عشق اگر خواهی همراهش باش

مرهم درد و غم و اهش باش

اسمان و خورشید

دلم اسمان وتو خورشید ان چه گویم از ابر دشمن این اسمان

گاه باران گاه برف

باران ببارد دل بشوید چه گویم از برف

سنگینی و سردیش حتی در نبود ابر

ترسم از ان است که ابر 

بیازارد دل و خورشید ان دل

نه.. دلم نه حرفی نیست .فقط خورشید ان دل

سقوط عشق

شاید این اخرین دقایق عمرم باشد

شاید این اخرین نوشته هایم باشد

به همین خاطر مینویسم از ته قلبم که دوستت دارم که شاید دیگر مجالی نباشد

چیزی ندارم که به تو ببخشم قلبم را سالها پیش به خاک سپردم

نه برای اینکه مرده است فقط برای اینکه بداند جایگاه اخرش کجاست ... اماهرگز نفهمید هرگز..

اما این را بدان قلبی که خانه عشق ومحبت شد هرگز نخواهد مرد

پس اشکهایت را طعمه خاک نکن که این قلبم همیشه با توست

می خواستم با کلماتم سقوط عشق را معنا کنم اما گویی سقوط در عشق معنایی ندارد

اشک شمع

شمعها راروشن کردم تا به تاریکی وجودت غلبه کنم

اما اشک شمع وجودم بیهوده ریخت بیهوده

نمی دانم چرادنیا اگر سراسر نور شود

باز هم برای تاریکی جایی هست

اما تاریکی تحمل دیدن کوچکترین نوری را ندارد