سراسر عشق

کلبه مهربانی ومحبت اشعار حرف دل

سراسر عشق

کلبه مهربانی ومحبت اشعار حرف دل

ماه

هر که بهر شکاری رفت عاقبت خودش شکار چشم اهویی شد و بدنبالش رفت

من چه کنم  شکار ماه ای  چون تو شدم تو را در چاه دیدم و عاشقت شدم

نمی دانستم که تو در اسمانی و من زمین را خانه تو دیدم

ای تو که در اسمانی و چهره در زمین داری از حال من عاشق ایا خبر داری

من از بهر نجات تو در چاه افتادم حال از من در مانده رو بر می گردانی

اگر مرا نیابی در این  چاه  انقدر می گریم که شود لبریز اشک واندوه و اه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد